دست در دست دیگری برگرد خانه ام را خراب خواهی کرد..
دیگر ای داغ دل چه میخواهی… از چنین مردِ زیر آواری…
رد شو از این درخت افتاده .. میتوانی که دست برداری…
لحن آن بوسه های ناکرده است.. بیت ها را جدا جدا کرده است..
گفته بودی همیشه خواهی ماند.. سنگ بارید شیشه خواهی ماند…
گفته بودی تَرَک نخواهی خورد… دینو دل از کسی نخواهی برد…
گفته بودی عروس فردایی با جهانم کنار می آیی…
گفته بودی دچار باید بود… مرد این روزگار باید بود..
گفته بودی بهار در راه است…ماهِ باران سوار در راه است..
گفته بودی ولی نشد انگار.. دست از این کودکانه ها بردار…
گفته بودم نفاق می افتد…اتفاق اتفاق می افتد..
گفته بودم شکست خواهم خورد… از تو هم ضربه شست خواهم خورد…
گفته بودم در اوج ویرانی… از منو خانه رو بگردانی..
هرچه بودو نبود خواهد مرد.. مرد این قصه زود خواهد مرد…
ماجرا زخمو داستانها درد…!! نازنین پیچ قصه را برگرد…
نازنین قصه ها خطر دارند.. نقشها نقشه زیر سر دارند…
نازنین راه و چاه را گفتم .. آخر اشتباه را گفتم…
گفتم اما.. عقب عقب رفتی…!! شب شنیدی و نیمه شب رفتی…
دیدی آخر نفاق هم افتاد… اتفاق از اتاق هم افتاد…
از اتاقی که باز تنها ماند .. پر کشیدیو لای در وا ماند…
چشم وا کردم از تو بنویسم … لای در بازو باد می آمد…
از مسیری که رفته بودی داشت.. موجی از انجماد می آمد.. 
|