نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





روزها و شبها به انتظارت ماندم تا بیایی

لحظــا را بـه امید دیدنت سپــری کــــــــردم

روزها را به امید با تو بودم سپری کـــرد

 زنده ماندم تـا بـا تـو باشم و زندگی کنــــم

 

امــا دیگـــــــه نمیخـــــــوام

 

دیگه در این روزها و این شبها در انتظارت کسی نیستم

دیگـــه درایـــن لحظهـــا  بــــه امیـد دیــدن کســـی نیستــــم

دیگــه ایـن روزهـا را بـه امید بـا تـو بــود سپـری نمیکنم

دیگـــه نمیخــــوام زنـــده بمــونــم تــا بــا تــو زندگــی کنـــم

 

چـــرا کــه تـــو یک بیوفـا بـودی که رفتی

رفتی و مرا با تمام ارزوهایم تنها گذاشتی

دیگــــه هـــــرگــــــز تــــــــو را نیمخـــــــوام

 

دیگــــه تـــــــــــــو را دوستـت نــــــــــــــدارم


[+] نوشته شده توسط amirali در 15:58 | |







کاش میشد قلب ما از یاس بود

تک تک گلبرگ آن احساس بود

پاک و سبز و ساده بی اعدا

کاش میشد بهتر از الماس بود

کاش میشد عشق را تفسیر کرد

عاشقی را با محبت سیر کرد

***** 

در خلوت من نگاه سبزت جاریست

این قسمت بی تو بود اجباریست

افسوس نمی شود کنارت باشم

ای دوست تمام لحظه ها تکراریست

*****

آغاز دوست داشتن زیبان

گرچه پایان راهمان نا پیداست

بس به پایان نیندیشیم

که همین دوست داشتن زیباست


[+] نوشته شده توسط amirali در 15:56 | |







عکس تصویر تصاویر پیچک ، بهاربیست Www.Bahar-20.com

 به چشمهای خود بیاموزید که نگاه به کسی نیندازند

اگر نگاه انداختند عاشق نشوند اگر عاشق شدند وابسته نشوند

اگر وابسته شدند مجنون نشوند و اگر نیز مجنون شدند با عقل و منطق زندگی کنند

  اینک که پا به این راه دشوار گذاشته اید ، با صداقت عشق را ابراز کنید 

 تنها عاشق یک دل باشید ، تنها به یک نفر دل ببندید 

 و با یکرنگی و یکدلی زندگی کنید. 

 به عشق خود وفادارباشید،تا پایان راه با عشق باشید 

 و از ته دل عشق را دوست داشته باشید

 

از تمام وجود عاشق.

 


[+] نوشته شده توسط amirali در 15:53 | |







جدایی درد بی درمان عشق است

جدایی حرف بی پایان عشق است 

 

جدایی قصه های تلخ دارد

جدایی ناله های سخت دارد

 

جدایی شام بی پایان عشق است

جدایی راز بی پایان عشق است

 

جدایی گریه وفریاد دارد

جدایی مرگ دارد درد دارد

 

خدایا دور کن درد جدایی

که بی زارم دگر از اشنایی


[+] نوشته شده توسط amirali در 15:51 | |







گفتمش:آغاز درد عشق چیست؟

  گفت : آغازش سراسر بندگی است ...

 
گفتمش: پایان آن را هم بگو ...
 
 گفت : پایانش همه شرمندگی  است ...
 
گفتمش: درمان دردم را بگو ...
 
 گفت : درمانی ندارد  . بی دواست ...
 
گفتمش : یک اندکی تسکین آن ...
 
 گفت : تسکینش همه سوز و فناست...


[+] نوشته شده توسط amirali در 15:50 | |







گفتی : " منو فراموش کن " !

 

 اما بپرس " ارزش به یاد موندن رو داری ؟؟"

 

 

میگی این یکی با بقیه فرق داره ؟؟؟

 

اشتباه نکن این یکی فقط بازیگر بهتریه !!!

 

 

با موجودات عجیبی زندگی میکنم !!!

 

 موجوداتی که تنها با " بی محلی " آدم میشن !!!


[+] نوشته شده توسط amirali در 15:49 | |







از وقتي ك تو رفتي پريده رنگ شادي
 
اما خورشيد ميتابه مثل ي روز عالي
 
چطور هنوز پرنده داره هواي پرواز
 
چطور هنوز قناري سرميده بانگ اواز
 
مگه خبر ندارن تو رفتي از كنارم
 
چرا بهت نگفتن بي تو چه حالي دارم
 
به چشم خسته ي من اسمون از سنگ شده
 
لعنت ب اين  تنهايي دلم برات تنگ شده


[+] نوشته شده توسط amirali در 15:49 | |







به سلامتیه نگهبانی که در سرمای زمستانی نگهبانی میداد..

پادشاه از قصر خود بیرون می اید نگاه ب نگهبان میکند میگوید :

سرد نیست در پاسخ میشنود سرد است اما عادت کردم..........

پادشاه میگوید فردا برایت لباس گرم می اورم این را میگوید و میرود و فراموشش میشود 

تا اینکه فردای ان روز می اید و جنازه ی نگهبان را میبیند 

که بروی دستش نوشته بود من ب سرما عادت کرده بودم اما.. 

امید تو ویرانم کرد!

 

 

حال من میگویم که من به تنهایی عادت کردم اما امید تو به باهم ماندن مرا ویران کرد.


[+] نوشته شده توسط amirali در 17:38 | |








ﯾﮑـــ ﻓﻨﺠﺎט ﭼﺎﮮ ﺩﺍﻏْــ ..

 و ﺑﺎﺭﺍטּ ...

 

ﻭ ﻫَــﻮﺍﯾﮯ ﮐــﮧ ﻫَــﻮﺍﯾﮯﺍﻣْــ ﮐﺮﺩﻩ ...
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺁﺳْﻤﺎטּ ﻫﻤْــ ﺑَﺪﺷـ ﻧﻤﮯ ﺁﯾﺪ
ﭘﺎ ﺑــﮧ ﭘﺎﮮ ﺩﻟَــﻤْــ ﺑﺒﺎﺭﺩ
ﭘﺎﻭﺭﭼﯿﻦ ﭘﺎﻭﺭﭼﯿﻦ ...
ﺑــﮧ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺘــ ﺳَﺮ ﻣﯿﺰﻧﻤْــ
ﺩُﺯﺩﮐﮯ ﻋﮑﺴﻬﺎﯾﺘــ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﻤْــ
ﻣﯿﺪﺍﻧﻤْــ ﮐــﮧ ﻗُـ ـ ـﻮﻟْــ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻣْــ ...
ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺒﻀــِ ﺍﯾــטּ ﺭﺍﺑﻄــﮧ ﻣُـ ـ ـﺮﺩﻩ ﺭﺍ ﻧﮕﯿﺮﻣْــ !
ﻭﻟﮯ ...
ﺩﻟْــ ﺍَﺳﺘــ ﺩﯾﮕﺮ
ﺯﺑﺂטּ ﻧﻤﮯ ﻓَـــﻬﻤﺪ !
ﺍَﺻﻼ ﺗﻘﺼﯿﺮ ﺁﺳﻤﺎטּ ﺍَﺳﺘـــ
ﮐــﮧ ﻣَﺮﺍ ﺑﮯ ﻗَــﺮﺍﺭ ﺗُـﻮ ﻣﮯ ﮐُـﻨﺪ
ﺧُﻮﺩﺷْــ ﻣﮯ ﺑﺎﺭﺩ ﻭ ﺳَـﺒُـﮑــ ﻣﮯ ﺷَــﻮﺩ
ﻣـטּ ﺑﺎﺯ ﻣﺜﻠــِ ﻫَﻤﯿﺸـﮧ ﭘُـﺮ ﺍَﺯ ﻏََـﻤــِ ﺩﻭﺭﯾﺘْــ
ﺳﻨﮕﯿـטּﺗﺮ ..


[+] نوشته شده توسط amirali در 17:37 | |







دست در دست دیگری برگرد خانه ام را خراب خواهی کرد..

دیگر ای داغ دل چه میخواهی… از چنین مردِ زیر آواری…

رد شو از این درخت افتاده .. میتوانی که دست برداری…

لحن آن بوسه های ناکرده است.. بیت ها را جدا جدا کرده است..

گفته بودی همیشه خواهی ماند.. سنگ بارید شیشه خواهی ماند…

گفته بودی تَرَک نخواهی خورد… دینو دل از کسی نخواهی برد…

گفته بودی عروس فردایی با جهانم کنار می آیی…

گفته بودی دچار باید بود… مرد این روزگار باید بود..

گفته بودی بهار در راه است…ماهِ باران سوار در راه است..

گفته بودی ولی نشد انگار.. دست از این کودکانه ها بردار…

گفته بودم نفاق می افتد…اتفاق اتفاق می افتد..

گفته بودم شکست خواهم خورد… از تو هم ضربه شست خواهم خورد…

گفته بودم در اوج ویرانی… از منو خانه رو بگردانی..

هرچه بودو نبود خواهد مرد.. مرد این قصه زود خواهد مرد…

ماجرا زخمو داستانها درد…!! نازنین پیچ قصه را برگرد…

نازنین قصه ها خطر دارند.. نقشها نقشه زیر سر دارند…

نازنین راه و چاه را گفتم .. آخر اشتباه را گفتم…

گفتم اما.. عقب عقب رفتی…!! شب شنیدی و نیمه شب رفتی…

دیدی آخر نفاق هم افتاد… اتفاق از اتاق هم افتاد…

از اتاقی که باز تنها ماند .. پر کشیدیو لای در وا ماند…

چشم وا کردم از تو بنویسم … لای در بازو باد می آمد…

از مسیری که رفته بودی داشت.. موجی از انجماد می آمد.. 


[+] نوشته شده توسط amirali در 18:19 | |



صفحه قبل 1 1 2 3 4 5 ... 25 صفحه بعد